سرویس: شهرستانکد خبر: 270|22:00 - 1401/05/05
نسخه چاپی

شهیدی که قبل از شهادت با خدا صحبت می کرد

شهیدی که قبل از شهادت با خدا صحبت می کرد
شهید شیخ رحمت طاهر ابادی فرد بسیار خوش رو و مهربانی بود، ‌به طوری که همه رزمنده ها دوستش داشتند و قوت قلب همه رزمنده ها بود و ایشان همواره در تیپ نبی اکرم(ص) نیز حضور داشتند.

به گزارش تمدن کرمانشاه ،شهید شیخ رحمت طاهر ابادی فرد بسیار خوش رو و مهربانی بود، ‌به طوری که همه رزمنده ها دوستش داشتند و قوت قلب همه رزمنده ها بود و ایشان همواره در تیپ نبی اکرم(ص) نیز حضور داشتند.

 

شهید رحمت طاهر آبادی از طلبه های حوزه علمیه اصفهان بود و اصالتا کنگاوری بودند و ایشان در لشکرها و تیپ های مختلف عملیاتی حضور داشت. بعد از ماجرای سقوط هواپیمای مسافربری ایران بدست آمریکای جنایت کار بر روی آبهای خلیج فارس و پذیرش قطعنامه 598 حال و هوای عجیبی بین رزمنده ها ایجاد شده بود.

از اخبار رادیو شنیدیم که حضرت امام(ره) قطعنامه را پذیرفته اند و اکثر رزمنده‌ها با شنیدن این خبر مات و مبهوت بودند و هرکس توی حال و هوای خودش بود و نمی خواست این مسئله را بپذیرد و چون حرف، حرف امام بود و احترام به رهبر باعث شد که مردم آن را با دل و جان بپذیرند . یک شب با ما تماس گرفتند و ما در محل مقر گردان خیبر در دوراهی نهاوند، کنگاور بودیم و گفتند دشمن قصر شیرین و سرپل ذهاب را تسخیر کرده و قصد حمله به پادگان ابوذر را دارد و ما فهمیدیم این همه لشکر کشی بعثی ها برای آماده سازی ورود منافقین به خاک جمهوری اسلامی ایران است.

سربازان عراقی به قصر شیرین، سرپل ذهاب  و "کل داوود "دروازه ورود سرپل ذهاب رسیده بودند و در مسیر گیلانغرب هم پیشروی داشتند. از جنوب هم نیرو آورده بودند و اهواز را هم در دست اقدام داشتند تا تسخیر کنند.

اما مسئله ، مسئله پادگان ابوذر است ما شبانه سریع به محل حرکت کردیم و به همراه گردان خیبر به سمت اسلام آباد غرب و در آنجا به ما پیام داداند که دروازه کل داوود سقوط کرده است و امکان ورود به سرپل ذهاب وجود ندارد. به ناچار برگشتیم و شب را در روستایی نزدیک اسلام آباد غرب به سر بردیم. روز اول و دوم تیرماه 1367 بود و ما از اسلام اباد حرکت کردیم و به سمت گواور و از آنجا یک جاده فرعی وجود داشت که به سمت سگان میرفت که یک منطقه پشت پادگان ابوذر بود. شب درآنجا اطراق کردیم و گروه های دیگری نیز به ما پیوستند که با جمع آنها حدود 500 -600 نفر شدیم. رزمنده‌های بسیار شاخصی در این گردان حضور داشتند مثل: شهید قلیوند و شهید تکلو و خیلی از دانشجویان کنگاوری و صحنه ای که در تهران تحصیل میکردند و شنیده بودند که این مشکلات به وجود آمده سریع خود را به ما رسانده بودند.

 

فرماندهان، نیروهای ارزشی، مدیران، معلمین و .... و افراد مهم مثل: شهید عبدالتاجدینی که فرمانده سپاه وقت کنگاور بود اینها همه خودشان شهید شدند در کنار ما حضور سبز داشتند.

شب عملیات ما سازماندهی کردیم و در منطقه سگان در پشت پادگان ابوذر بود فرمانده گردان ما آقای نورخدا سهم الدینی سخنرانی کرد.

و گفت : این 500-600 نفر ما امشب میخواهیم حرکت کنیم و آرایش دشمن را بر هم بزنیم. و سلاح سنگین ما در حد تیربار گرینوف، و آر پی جی و نارنجک چیز دیگری نبود.

این گردان ما سه گروهان داشت: الجهاد، ایمان و شهادت و ما در گروهان الجهاد بودیم که شهید سیروس خزایی فرمانده گروهان بود. و حالا شیخ رحمت طاهرابادی:

شهید شیخ رحمت طاهرآبادی که می خواهم داستان شهادتش را برایتان بازگو نمایم معاون گروهان ما بود.

شب برادر سهم الدینی با کل رزمندگان حاضر در گردان صحبت کرد و گفت رفتن ما در دست خودمان است اما آمدنمان با خداست چون این نبرد، نبرد تن با تانک است. پس باید کاملا داوطلبانه باشد. همه به ستون شده بودیم و گفتند هر کس صد درصد مایل است میتواند با ما بیاید و اگر کسی به هر دلیلی نمی آید کنار بایستد. ما حدود 70 نفر کاملا آماده شده بودیم که شهید قلیوند و شهید تکلو و شهید خزایی و فریدون خزایی و خیلی از شهدای عزیزمان که الان در بین ما نیستند و همین شهید شیخ رحمت طاهر آبادی در شمار این 70 نفر قرار گرفتند و ما 70 نفر شبانه سوار یک و یا دو  کامیون شدیم و دو دسته نظامی تشکیل دادیم که این بنده افتخار فرماندهی دسته 1 را برعهده داشتم.

به محل رسیدیم و پادگان ابوذر را رد کردیم و به سمت سرپل ذهاب و یا دشت قلعه شاهین و سه راهی ترک دیس که یک جایی هست به اسم مقر حاجی بابا که در موازات همان مقر حاجی بابا بود رسیدیم به خط مقدم دشمن نزدیک شدیم و نیمه های شب بود که حرکت کردیم و هنوز به نماز صبح نرسیده بودیم و دیدیم که تانک های ارتش عزیز مستقر هستند و تمام مهمات آنها مصرف شده و تمام تلاش خود را کرده بودند و آنها پس از پایان مهمات خود به ناچار از محل رفتن و ما تنها ماندیم. و ما دو دسته شدیم و یک دسته در سمت چپ جاده و دسته دیگر در سمت راست جاده که من به همراه شهید طاهر آبادی در سمت چپ جاده بودم قبل از حرکت چون بسیار کار انجام شده بود من بسیار خواب آلود و خسته بودم و در کابین جلو کامیون در بین  راننده و شیخ طاهرآبادی حالت نیمه خواب و نیمه هوشیار نشسته بودم. شهید رحمت طاهر آبادی چون در عملیات های زیادی شرکت داشتند از این رو دوستان زیادی داشتند که در این جنگ دوستان زیادی را نیز از دست داده بودند و همواره شکایت داشتند از خدا که چرا راه شهادت برای من ناهموار است و شهید نشده ام.

من هم آن شب که خواب آلود بودم (حالت خلسه خواب و بیدار) دیدم که صدای زمزمه ای می آید. گویی انگار کسی با خدا صحبت می کرد،

همانند فرزندی که خواسته مشروعی دارد و پافشاری میکند که به خواسته اش برسد.

کمی توجه کردم که بدانم این صدا از کجاست و خوب که توجه کردم دیدم شهید طاهر آبادی است که بدون توجه به من و راننده دارد با خدای خود راز و نیاز میکند و میگوید که چرا من شهید نمیشوم؟ چرا دوستام شهید شدند و من هنوز زنده ام؟  یعنی من لیاقت شهادت را ندارم؟ چرا امام قطعنامه را پذیرفت و را سعادت شهادت را برای عاشقانی همچون من را بست؟ خدایا از تو میخواهم که امشب آرزوی دیرینه من شهادت را به من عطاکنی.

 

شهید طاهرابادی آن شب حال عجیبی داشت و بی تاب و همچون کودکی سمج و پیگیر و ناراحت از خدا شهادت میخواست و خدا را با انگشت اشاره  تهدید میکرد که اگر شهید نشوم میروم لبنان و بر ضد اسرائیل می جنگم و آنجا شهید میشوم و طوری با خدا صحبت میکرد که انگار  وی از خدا طلبکار بود.

در هر حال ما رفتیم و در آنجا حدود  300 تانک بود و ما 70 نفر نیروی پیاده بودیم و باز گلوله های آر پی جی۷ اثری بر تانکهای زره پوش دشمن نداشت و همه را به رگبار کالیبر بستند و هر تانک کوهی و ابری از آتش بود. تانکها به تمام ادوات جنگی مجهز شده بودند و بسیار مرگبار پیش می آمدند. اگر هر کس 20 سانت از زمین بلند میشد با آتش سنگین تانک ها قیچی میشد.

هنوز به نماز صبح نرسیده شهید طاهر ابادی به با گلوله کالیبر تانک تی ۷۲ به شهادت رسید و با آرزوی دیرینه خود که شهادت در راه خدا بود نایل آمد.گویی آن شب خدا تمام دعا ها و ناله هایش راشنیده بود و آرزویش را برآورده ساخته بود.

تمام صحبت های شهید شیخ رحمت همانند بچه ایی بود که از پدرش خواسته ایی دارد و اصرار بر خواسته دارد و حتما باید بر آورده شود.

 

شهدا برگردن ما حق زیادی دارند و ما امیدواریم که بتوانیم این حق را به درستی ادا کنیم و امید است راه شهیدان را ادامه دهیم.

 

ارادتمند همه دوستان حسن رحیمی

آخرین مطالب